شماره ١٣٤: شرابي را که چون پروانه گردد گرد سر طورش

شرابي را که چون پروانه گردد گرد سر طورش
نسازد پرده رنبوري انگور مستورش
کسي تاکي بود درخرقه ناموس زنداني؟
ميي خواهم که بشکافد گريبان شيشه رازورش
نواي پرده سوز عشق، آهنگ دگردارد
کجا گردد به قانون خرد آهنگ، طنبورش؟
در هر دل که واکردم نگارين بوداز رويت
خوشا ملکي که هر ويرانه باشد بيت معمورش
به گرد چشم نرگس خواب آسايش نمي گردد
نمي دانم که دارد چشم بيمار که رنجورش
عزيزي چشم اگر داري به صحراي قناعت رو
که پاي تخت از دست سليمان مي کند مورش
کلام صائب ما چون نگيرد رتبه حافظ؟
که استمداد همت مي کند ازخاک پر نورش