شماره ١١٧: کوته انديشي که نفرستد به عقبي مال خويش

کوته انديشي که نفرستد به عقبي مال خويش
چشم اميدش بود پيوسته در دنبال خويش
چون مگس در دامگاه عنکبوتان، کرده ام
دست و پا گم ازهجوم رشته آمال خويش
خواب راحت مي کنم در سايه بال هما
تا ز استغنا کشيدم سربه زيربال خويش
مي شود بر ديده خونبار من عالم سياه
هرگه اندازم نظر برنامه اعمال خويش
جوي خون از ديده آيينه مي گردد روان
پرده بردارم اگر از صورت احوال خويش
نيست اظهار جواني، خجلت بي حاصلي است
اين که مي دارم نهان ازهمنشينان سال خويش
داغ مي بخشد ثمر گفتار هرجا درد نيست
پيش بيدردان مکن اظهار صائب حال خويش