شماره ١١٠: مي شود تعجيل عمر از غفلت سرشار بيش

مي شود تعجيل عمر از غفلت سرشار بيش
سيل را سازد گرانسنگي سبکرفتار بيش
هست ناهمواري از آفت حصار عافيت
تخته مشق حوادث مي شود همواربيش
تن به سختي ده اگر از اهل ايماني، که هست
سبحه را در دل گره از رشته زنار بيش
تيرگي دارد درست آيينه رادرزنگبار
مي کشد روشندل از چرخ کبود آزار بيش
بد گهر رامستي دولت سيه دلتر کند
تيغ چون سيراب گردد مي شود خونخوار بيش
تاکند ابر بهاران دامنت راپر گهر
چون صدف مگشاي در سالي دهن يک باربيش
رتبه ريزش بود بالاتر از اندوختن
در خزان فيض از بهاران است درگلزار بيش
تنگدستي نفس رامانع شوداز کجروي
ميشود از وسعت ره پيچ و تاب مار بيش
سرو را دارد بهار بي خزان درپيچ وتاب
برگ بر آزادگان باشد گران ازبار بيش
تازه گردد داغ آب از جلوه موج سراب
تشنه مي گردد ز کوثر تشنه ديدار بيش
از شکايت مي شود گر ديگران را دل تهي
مي شود درد دل من صائب ازاظهار بيش