شماره ٩٨: هرکه از داغ نهان عشق سوزد پيکرش

هرکه از داغ نهان عشق سوزد پيکرش
آتش ايمن برون مي آيد از خاکسترش
عشق هر کس را نهد بر چهره خال انتخاب
همچو داغ لاله ريزد طشت آتش برسرش
تيغ او خوش بي محابا مي رود در خون ما
حلقه ماتم نگرديده است زلف جوهرش
ازهواداران آن شمعم که بتوان هر سحر
همچو برگ گل پر پروانه رفت ار بسترش
گر چنين آيينه دل از غبار آيد برون
زود خواهد شد يد بيضا کف روشنگرش
مستي چشمش به دور خط فزونتر شد، مگر
گرد خط بيهو شدارومي کند درساغرش ؟
نوح اگر کشتي به درياي محبت افکند
درفلاخن مي نهد باد مخالف لنگرش
خواب امن و دولت بيدار، آب و آتشند
شمع مي لرزد تمام شب به زرين افسرش
چون دل صائب خورد آب ازتماشاي بهشت؟
تلخي چين جبين موج دارد کوثرش