شماره ٦٠: چون لب پيمانه زنهار از سخن خاموش باش

چون لب پيمانه زنهار از سخن خاموش باش
صد سخن گر بگذرد در انجمن خاموش باش
عشرتي گرهست در دارالامان خامشي است
غنچه سان با صد زبان خوش سخن خاموش باش
نقش شيرين، شاهد شيريني کارت بس است
پشت خود بر کوه نه اي کوهکن خاموش باش
حالت آيينه بر ارباب بينش روشن است
جوهري گر داري اي روشن سخن خاموش باش
غنچه رالب بستگي بند ملال از دل گشود
چشم فتح الباب داري، يکدهن خاموش باش
تا چو شمع انگشت بر حرف تو نگذارد کسي
با زبان آتشين درانجمن خاموش باش
کار شبنم از خموشي اين چنين بالا گرفت
قرب گل مي خواهي اي مرغ چمن خاموش باش
صفحه آيينه طوطي را به گفتار آورد
تا تو هم ميدان نيابي، از سخن خاموش باش
گر زبان غنچه داري در دهن اي عندليب
پيش کلک صائب رنگين سخن خاموش باش