شماره ٢٩: دوزخ ارباب معني صحبت قال است وبس

دوزخ ارباب معني صحبت قال است وبس
هست اگر دارالاماني صحبت حال است وبس
داوري بيهوشي حيرت جهان را برده است
نه همين سوسن درين بستانسرا لال است وبس
مي رسند از عاجزي اينجا به منزل رهروان
بي پروبالي درين وادي پروبال است وبس
موج در هرجنبش از حالي به حالي مي رود
بحر لنگردار يکتايي به يک حال است وبس
همچو مجنون هيچ کس از رفتن ما داغ نيست
چشم آهو در قفاي ما به دنيا است وبس
نه همين سرگشته دارد خاکيان را دانه اش
مرکز افلاک هم آن نقطه خال است و بس
قصر دولت پايداراز دست ارباب دعاست
پشتبان طاق کسري کلبه زال است وبس
از خط و خال تو صائب معنيي فهميده است
ورنه دام اهل معني نه خط وخال است وبس