شماره ٢٦: مي کنم سيرگل از چاک گريبان قفس

مي کنم سيرگل از چاک گريبان قفس
نبض گلشن را به دست آورده ام ازخاروخس
عندليبي راکه ازگل با خيال گل خوش است
هيچ باغ دلگشايي نيست چون چاک قفس
مي شود شمع اميدش روشن از باد صبا
هرکه در راه طلب چون لاله مي سوزد نفس
ناله دل ،زندگي رامانع تعجيل نيست
کارواني رانسوزد دل به فرياد جرس
اهل معني دل به معني ازجهان خوش کرده اند
بلبلان رانيست جز فرياد خود فريادرس
از فروغ دل ،سيه گردد جهان برچشم من
پرتو مهتاب با دزدان کند کار عسس
نيست جزباد بروت از عشق زاهد نصيب
ساحل از دريا چه دارد غيرمشتي خار و خس ؟
بر نمي آيد به قانع زور بازوي حريص
از لعاب عنکبوتي مي شود عاجز مگس
سرو جنت مي شود چون کرد تغيير لباس
هر دلي کامروز شد آزاد از قيد هوس
چشم تحسين نيست صائب را ازين گفتارها
از عزيزان جهان دارد دعايي ملتمس