شماره ١٢: بر شيشه و پياله ظفر يافت دست ما

بر شيشه و پياله ظفر يافت دست ما
اي آفتاب داغ شو، اي آسمان بسوز
راهي است راه عشق که ناچار رفتني است
يوسف تو هم در آتش اين کاروان بسوز
بر کوره گلابگر افتاد راه گل
بلبل تو نيز خار و خس آشيان بسوز
مردانه زير تيغ چو شمع ايستاده شو
تا ممکن است تن زن و تا مي توان بسوز
زين بيش پايمال درين خاکدان مباش
از بوسه وداع دل آسمان بسوز
خاکستر مرا ز حسد چشم مي زنند
پروانه مرا ز نظرها نهان بسوز
صائب ز آستانه جانان، دل شبي
برباي بوسه اي و دل پاسبان بسوز