چشم انتظار

ندار عشقم و با دل سر قمارم نيست
که تاب و طاقت آن مستي و خمارم نيست
دگر قمار محبت نمي برد دل من
که دست بردي از اين بخت بدبيارم نيست
من اختيار نکردم پس از تو يار دگر
به غير گريه که آن هم به اختيارم نيست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمي در انتظارم نيست
تو ميرسي به عزيزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر، گذارم نيست
چه عالمي که دلي هست و دلنوازي نه
چه زندگي که غمم است و غمگسارم نيست
به لاله هاي چمن چشم بسته مي گذرم
که تاب ديدن دلهاي داغدارم نيست