در دياري که در او نيست کسي يار کسي
کاش يارب که نيفتد به کسي کار کسي
هر کس آزار من زار پسنديد ولي
نپسنديد دل زار من آزار کسي
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسي
سودش اين بس که بهيچش بفروشند چو من
هر که با قيمت جان بود خريدار کسي
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشيد پي گرمي بازار کسي
غير آزار نديدم چو گرفتارم ديد
کس مبادا چو من زار گرفتار کسي
تا شدم خوار تو رشگم به عزيزان آيد
بارالها که عزيزي نشود خوار کسي
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزيست هوادار کسي
گر کسي را نفکنديم به سر سايه چو گل
شکر ايزد که نبوديم به پا خار کسي
شهريارا سر من زير پي کاخ ستم
به که بر سر فتدم سايه ديوار کسي