مکتب حافظ

گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اينجا
فداي اشتباهي کآرد او را گاهگاه اينجا
مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما يارب
فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اينجا
کله جا ماندش اين جا و نيامد ديگرش از پي
نيايد في المثل آري گرش افتد کلاه اينجا
نگويم جمله با من باش و ترک کامکاران کن
چو هم شاهي و هم درويش گاه آنجاو گاه اينجا
هواي ماه خرگاهي مکن اي کلبه درويش
نگنجد موکب کيوان شکوه پادشاه اينجا
توئي آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفيق
چراغت پيش پا دارد که راه اينجا و چاه اينجا
بيا کز دادخواهي آن دل نازک نرنجانم
کدورت را فرامش کرده با آئينه آه اينجا
سفر مپسند هرگز شهريار از مکتب حافظ
که سير معنوي اينجا و کنج خانقاه اينجا