دستي که گاه خنده بآن خال مي بري
اي شوخ سنگدل دلم از حال مي بري
هر کس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو
دست از حريف خويش بدان خال مي بري
چالي فتد به گونه ات از نوشخند و دل
زان خال اگر گذشت بدين چال مي بري
مهتاب شب که سرو چماني به طرف جوي
چون سايه ام کشيده و به دنيال مي بري
دنبال تست اين هوو جنجال عاشقان
باري برو که اين هو و جنجال مي بري
اي باد در شکج سر زلف او مپيچ
هر چند بوي مشک به توچال مي بري
هر ساله گوي حسن به چوگان زلف تست
اين تاج افتخار نه امسال مي بري
روئين تنان شعر شکستي تو شهريار
رستم اگر نه ئي نسب از زال مي بري