تبخال زده بر لب من خسته از آن است
گويي که چو من بر لب شيرين نگران است
صد بوسه زده بر لب من خسرو شيرين
چون ديد که حال لب دل خسته چنان است
گر زانکه نزد بر لب من بوسه دل آرام
بر لعل لب ما تو ببين کاين چه نشان است
از اشک شکر بار به من بوسه بسي داد
جوشيدن اين لب همه شيريني آن است