باده مي نوش و جام را مي بين
            خلق را مظهر خدا مي بين
         
        
            قدمي نه به خلوت درويش
            پادشه همدم گدا مي بين
         
        
            اي که گوئي کجا توانم ديد
            ديده بگشا و هر کجا مي بين
         
        
            نور چشم است و در نظر پيداست
            نظري کن به چشم ما مي بين
         
        
            ناله زار مبتلا بشنو
            حال مسکين مبتلا مي بين
         
        
            درد دردش مدام مي نوشيم
            همدم ما شو و دوا مي بين
         
        
            نعمت الله را بدست آور
            سيد و بنده را بيا مي بين