داريم نگاري به کمالي که چه گويم
            حسني که چه پرسي و جمالي که چه گويم
         
        
            خوش نقش خيالي است که نور بصر ماست
            نقشي که چه پرسي و خيالي که چه گويم
         
        
            ساقي قدحي باده مستانه به من داد
            زان آب حياتي و زلالي که چه گويم
         
        
            شمع است و شبستان و مي و شاهد سرمست
            بزمي است ملوکانه و حالي که چه گويم
         
        
            در آينه ديده سيد بتوان ديد
            تمثال جمالي به مثالي که چه گويم