شماره ٣٤٦: ميخانه ذوق در گشاديم
        
            ميخانه ذوق در گشاديم
            مستانه صلاي عام داديم
         
        
            هر جا ديديم يار رندي
            جامي به کفش روان نهاديم
         
        
            مي خواري و عشقبازي آموز
            از ما که تمام اوستاديم
         
        
            ميخانه سبيل ماست امروز
            خوش خم مئي سرش گشاديم
         
        
            بي مي نفسي نمي توان بود
            چون مي نخوريم ما جماديم
         
        
            مستيم و خراب در خرابات
            ياران مددي که اوفتاديم
         
        
            رنديم و حريف نعمت الله
            سرمستان را همه مراديم