در خرابات مغان مست و خراب افتاده ايم
            توبه بشکستيم و ديگر در شراب افتاده ايم
         
        
            عاشقانه همدم جاميم و با ساقي حريف
            فارغيم و در دهان شيخ و شاب افتاده ايم
         
        
            ديده ما تا خيال روي او در خواب ديد
            گوشه اي بگرفته ايم و خوش به خواب افتاده ايم
         
        
            گرنه فصل هجر مي خوانيم اين گفتار چيست
            ورنه عشق وصل داريم از چه باب افتاده ايم
         
        
            ما ز پا افتاده ايم افتادگان را دستگير
            کز هواي جام مي در اضطراب افتاده ايم
         
        
            تا ز سوداي سر زلفش پريشان گشته ايم
            مو به مو چون زلف او در پيچ و تاب افتاده ايم
         
        
            نعمت الله در کنار و ساغر مي در ميان
            بر در ميخانه مست و بي حجاب افتاده ايم