آن خداوندي که عالم آن اوست
جسم و جان در قبضه فرمان اوست
سوره حمد و ثناي او بخوان
کآيت عز و علا در شأن اوست
گر ز دست ديگري نعمت خوري
شکر او مي کن که نعمت آن اوست
بر زمين هر ذره خاکي که هست
آب خورد فيض چون باران اوست
از عطاي او بايمان شد عزيز
جان چون يوسف که تن زندان اوست
بر من و بر تو اگر رحمت کند
اين نه استحقاق ما، احسان اوست
از جهان کمتر ثناگوي ويست
سيف فرغاني که اين ديوان اوست