اندر تفضيل سخن خويش گويد

از همه شاعران به اصل و به فرع
من حکيمم به قول صاحب شرع
شعر من شرح شرع و دين باشد
شاعر راست گوي اين باشد
قسم من دان ز جمله شعرا
از پيمبر من از خداي آلا
قدر من کم کند عدو گه گاه
چون دبيران ز نقش بسم الله
کي شود ز آفت دبير و قلم
قدر بسم الله از دو مدبر کم
کس بنگرفت ماهي از تابه
ديو باشد مقيم گرمابه
حايض او من شده به گرمابه
ماهي او من طپيده در تابه
مرغ خانه که اندر آب افتاد
دان که در ورطه عذاب افتاد
بنده دين و چاکر ورعم
شاعري راست گوي و بي طمعم
همچو آبم به هر کجا باشم
تا نيابي گران بها باشم
من شناسم که چيست نور شراب
که بسي خورده ام غرور سراب
آب نايافته گران باشد
چون بيابند رايگان باشد
آب چون کم بود به جان جويند
چون بيابند کون بدان شويند
آنگهي کاب را عزيز کنند
در زمان جاي او گميز کنند