اندر خط و قلم و کاغذ و خاطر گويد

از دل آبستن است خامه من
زان همي گل خورد چو آبستن
کز همه چيز تيره و روشن
نکند آرزو چو آبستن
سايه بايد ز گل چو در ارمم
امن بايد ز بد چو در حرمم
تا ز روز و شب توام اثرست
شب من روز و زهر من شکرست
همه را شب ز روز حامل و من
در شبي ام که آن شب آبستن
عمر داده به خيره باد مرا
تا چه زايد ز بامداد مرا
دختر طبع بنده هست چو دين
هم سبک روح و هم گران کابين
گرچه از عقل ديده پرهوشم
پيش چشم تو حلقه در گوشم
همچو استاد درزي از پي جاه
نپسندم گروهه سينه ماه
بعد از اين معني کتاب آرم
عدد بيت در حساب آرم