آن زمان کاين حجاب برگيرند
کارها جملگي ز سر گيرند
بد و نيک تو بر تو بوته اوست
تا بداني که دشمني يا دوست
تا در اين بوته زر پخته شوي
راست چون سيم خام سخته شوي
خبث خبث تو بسوزد پاک
بگذرد خاک پايت از افلاک
فلک المستقيم جاي تو شد
چون خداي تو رهنماي تو شد
کاين که نه چرخ و چار ارکانست
آزمايش سراي يزدانست
نيک و بد را که آن به پرده درست
آزمون پرده ساز و جلوه گر است
چيست به زين که نزد دشمن و دوست
بوته و کوره و ترازو اوست
آزمايش جدا کند پس و پيش
که و دانه بدو سره کم و بيش
در خيال ار فزون و کاست بود
آزمايش گواه راست بود
آدمي را که بر سقر گذرست
جلوه گر کفر و دين و خير و شرست
تا چو در بوته هلاک شود
زانچه آلوده گشت پاک شود
شد هلاک ار دلش نباشد پاک
ور بود باک از اين سفرش چه باک
پاک رو زين سراي پر شر و شور
ورنه گردي به زير پاي ستور
آنکه او پاک رفت زين منزل
گشت زاد رهش همه حاصل
وآنکه او بدگرست و آلوده
گشت در رنج راه فرسوده
در شکن بام و بوم قلب سليم
به کلام آي و در گذر ز کليم