في کرمه و فضله

اي خداوند قايم و قدوس
ملک تو نامماس و نامحسوس
از تو چيريم و بر تو چير نه ايم
به تو سيريم و از تو سير نه ايم
سوي ما گرچه هيچکس کس نيست
کرم تو نويدگر بس نيست
دين مان داده اي يقين مان ده
گرچه اين هست بيش از اين مان ده
گرچه بر نطع نفس شهماتيم
تشنه وادي سماواتيم
کسي از بد همي نداند به
آنچه داني که آن بهست آن ده
اي مراد امل نگاران تو
وي اميد اميدواران تو
اي نهان دان آشکارا بين
تو رساني اميد ما به يقين
همه اميد من به رحمت تست
جان و روزي همه ز نعمت تست
جگر تشنه مان ز کوثر دين
شربتي بخش پر ز نور يقين
نيست نز دانشي و نز هنري
جز تو سوي توام وکيل دري
هر چه بر من قضاي تو بنوشت
همه نيکو بود نباشد زشت
هستم از هر که هست جمله گزير
ناگزيرم تويي مرا بپذير
بلبل عشق را ز گلبن جست
در ترنم نواي اين همه تست
باز ناز من از طريق نياز
بر سر سدره مي کند پرواز
ملکها راند هر که سوي تو راند
باز درماند هر که زين درماند
که رساند به من سخن جز تو
که رهاند مرا ز من جز تو
نخري بوي رنگ و دمدمه تو
زين همه وارهانم اي همه تو
عجز و بيچارگي و ضعف خري
نخري سستي و خري و تري
رنج بر درگه تو آسانيست
بي زباني همه زبان داني است
همه را کش تو از براي همه
پس قبول تو خونبهاي همه
از تو برتافتن عنان امل
چيست جز آيت و نشان زلل
صورت قهر در دلش رويد
هر که جز مهر حضرتت جويد
سيرت ما ز صورت اشرار
وا رهان اي مهيمن اسرار