هرچه آن کدخداي دکاندار
سوي خانه فرستد از بازار
آنکه باشد به خانه در خويشش
در شبانگاه آورد پيشش
هرچه زينجا بري نگه دارند
در قيامت همانت پيش آرند
نيست آنجا تغير و تبديل
نشود نيک بد به هيچ سبيل
چيزي آنجا به کس نخواهد داد
دادني داد وان دگر همه باد
خيز و برخوان اگر نميداني
سر اين از کلام رباني
لن تجد سنتش ز تبديلا
لن تجد ملتش ز تحويلا
نيست بر حکم قاطعش تبديل
نيست بر امر جامعش تحويل
خيز و تردامني ز خود کن دور
ورنه نبوي در آن جهان معذور
آتش اندر غم و زحير زني
گر کنون نفس را به تير زني
فصل في شرائط صلوة الخمس والمناجات والتضرع والخشوع والوقار والدعاء
قال الله تعالي: الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة، و قال النبي عليه السلام عند نزعه: و ما ملکت ايمانکم، و قال النبي صلي الله عليه وسلم حبب الي من دنياکم ثلاث: الطيب والنساء و قرة عيني في الصلوة، و قال عليه السلام: من ترک الصلوة متعمدا فقد کفر و بين الاسلام والکفر ترک الصلوة، و قال: المصلي يناجي ربه، و قال عليه السلام لو علم المصلي من يناجي ماالتفت و قال عليه السلام کن في صلوتک خاشعا و قال عليه السلام: الصلوة نورالمؤمن، من اقام الصلوة اعطي الجنة بالصلوة
بنده تا از حدث برون نايد
پرده عز نماز نگشايد
چون کليد نماز پاکي تست
قفل آن دادن که عيبناکي تست
پاي کي بر نهي به بام فلک
باده کي در کشي زجام ملک
تات چون خر در اين سراي خراب
شکم از نان پرست و پشت از آب
تا به زير چهار و پنج و ششي
باده جز از خم هوس نچشي
کي ترا حق به لطف برگيرد
يا نمازت به طوع بپذيرد
چون دوم کرد امر يزدانت
چار تکبير بر سر ارکانت
فوطه بافان عالم ازلت
برتو خوانند نکته و غزلت
روي سلطان شرع کي بيني
کون در آب و در آسمان بيني
لقمه و خرقه هر دو بايد پاک
ورنه گردي ميان خاک هلاک
چونت نبود طعام و کسوت پاک
چه نمازت بود چه مشتي خاک
به رعونت سوي نماز مپاي
شرم دار و بترس تو ز خداي
سوي خود هر که نيست بار خداي
دهدش در نماز بار خداي
سگ به دم جاي خود برويد و باز
تو نروبي به آه جاي نماز
از پي جاه و خدمت يزدان
دار پاکيزه جاي و جامه و جان
قبله جان ستانه صمدست
احد سينه کعبه احدست
در احد حمزه وار جان درباز
تا بيابي مزه ز بانگ نماز
هرچه جز حق بسوز و غارت کن
هر چه جز دين از آن طهارت کن
با نيازت به لطف برگيرند
بي نيازت نماز نپذيرند
بي نياز ار غم نماز خوري
از جگر قليه پياز خوري
باز اگر هست با نماز نياز
برگرد دست لطف پرده راز
هرکه در بارگاه لطف شتافت
دادني داد و جستني دريافت
ورنه ابليس در درون نماز
گوش گيرد برونت آرد باز
تو لئيم آمدي نماز کريم
تو حديث آمدي نماز قديم
هفده رکعت نماز از دل و جان
ملک هشده هزار عالم دان
پس مگو کين حساب باريکست
ز آنکه هفده به هشده نزديکست
هر که او هفده رکعه بگذارد
ملک هشده هزار او دارد
حسد و خشم و بخل و شهوت و آز
به خداي ار گذاردت به نماز
تا حسد را ز دل برون ننهي
از عملهاي زشت او نرهي
چون نبيند ز دين غنيمت تو
نکند هم نماز قيمت تو
قيمت تو عنان چو برتابد
والله ار جبرئيل دريابد
طالب اول ز غسل درگيرد
کز جنب حق نماز نپذيرد
تا ترا غل و غش درون باشد
غسل ناکرده اي تو چون باشد
غسل ناکرده از صفات ذميم
نپذيرد نماز رب عظيم
گرچه پاکست هرچه بابت تست
همه در جنب حق جنابت تست
اصل و فرع نماز غسل و وضوست
صحت داء معضل از داروست
تا به جاروب لا نروبي راه
نرسي در سراي الا الله
چون ترا از تو دل برانگيزد
پس نماز از نياز برخيزد
ندهد سوي حق نماز جواز
چون طهارت نکرده اي به نياز
زاري و بي خودي طهارت تست
کشتن نفس تو کفارت تست
چون بکشتي تو نفس را در راه
روي بنمود زود فضل اله
با نياز آي تا بيابي بار
ورنه يابي سبک طلاق سه بار
کان نمازي که در حضور بود
ازتري آب روي دور بود
تن چو در خاک رفت و جان به فلک
روح خود در نماز بين چو ملک