رباعي

اي آينه کرده در رخت روي اميد
بر چشمم ازين خط سيه روي، سپيد
به ز آن نبود که ديده دوزند آنجا
کآيينه برابري کند با خورشيد
چو مشاطه زدش در زلف شانه
نسيم اين بيت را زد بر ترانه: