غزل

اي آفتاب جرعه رخشنده جام تو
مه ساقي مدامي دور مدام تو
اي در سواد شام دو زلفت هزار چين
تا حد نيمروز کشيدست شام تو
خورشيد پادشاه سرير سپهر باد
فرمانبر غلام تو، اي من غلام تو
تا بر زرست نام تو هر کجا که خسرويست
بر سر نهاده افسري از زر به نام تو