گفتار (٩٤)

زر از معدن بکان کندن بدر آيد و از دست بخيل بجان کندن
دونان نخورند و گوش دارند
گويند اميد به که خورده
روزي بيني به کام دشمن
زر مانده و خاکسار مرده