خاک مشرق شنيده ام که کنند
بچهل سال کاسه اي چيني
صد بروزي کنند در مردشت
لاجرم قيمتش همي بيني
مرغک از بيضه برون آيد و روزي طلبد
وآدمي بچه ندارد خبر از عقل و تميز
آنکه ناگاه کسي گشت، بچيزي نرسيد
وين بتمکين و فضيلت بگذشت از همه چيز
آبگينه همه جا يابي از آن قدرش نيست
لعل دشخوار بدست آيد از آنست عزيز