حکايت (٢٤)

صيادي ضعيف را ماهي قوي بدام اندرافتاد. طاقت حفظ آن نداشت ماهي برو غالب آمد و دام از دستش درربود و برفت
شد غلامي که آب جوي آرد
آب جوي آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهي آوردي
ماهي اين بار رفت و دام ببرد
ديگر صيادان دريغ خوردند و ملامتش کردند که چنين صيدي در دامت افتاد و ندانستي نگاه داشتن. گفت: اي برادران چه توان کردن مرا روزي نبود و ماهي را همچنان روزي مانده بود. صياد بي روزي در دجله نگيرد و ماهي بي اجل، بر خشک نميرد