نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
گلستان سعدي
/
باب دوم - در اخلاق درويشان
/
حکايت (٤٥)
حکايت (٤٥)
پيرمردي لطيف در بغداد
دختر خود بکفشدوزي داد
مردک سنگدل چنان بگزيد
لب دختر که خون ازو بچکيد
بامدادان پدر چنان ديدش
پيش داماد رفت و پرسيدش:
کاي فرومايه اين چه دندانست
چند خائي لبش نه انبانست
بمزاحمت نگفتم اين گفتار
هزل بگذار و جد ازو بردار
خوي بد در طبيعتي که نشست
ندهد جز بوقت مرگ از دست
درباره نوسخن