نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
گلستان سعدي
/
باب دوم - در اخلاق درويشان
/
حکايت (١٢)
حکايت (١٢)
شبي در بيابان مکه از بي خوابي پاي رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربانرا گفتم: دست از من بدار
پاي مسکين پياده چند رود؟
کز تحمل ستوه شد بختي
تا شود جسم فربهي لاغر
لاغري مرده باشد از سختي
گفت: اي برادر حرم در پيشست و حرامي در پس. اگر رفتي بردي وگر خفتي مردي
خوشست زير مغيلان براه باديه خفت
شب رحيل، ولي ترک جان ببايد گفت
درباره نوسخن