مفردات

مي ميرم و همچنان نظر بر چپ و راست
تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
از روي نکو صبر نمي شايد کرد
ليکن نه به اختيار مي بايد کرد
خفتي و به خفتنت پراکنده شديم
بر خاستي و به ديدنت زنده شديم
نقاب از بهر آن باشد که بربندند روي زشت
تو زيبايي به نام ايزد چرا بايد که بربندي؟
و رب غلام صائم بطنه خلا
و ميزانه من سؤ فعلته امتلا
عليک سلام الله ما لاح کوکب
و ما طلعت زهر النجوم و تغرب
و کل بليغ بالغ السعي في دمي
اذا کان في حي الحبيب حبيب
دع الجواري في الدماء ماخرة
ان الرواکد تحتاج المقاذيفا
سلام عليکم اهل بيت کرامة
و مقصد محتاج و مأمن خائف
و لو ان حبا بالملام يزول
لسمعت افکا يفتريه عذول
تبعته العيون حيث تمشي
و علي مثله من العين يخشي
تلتقي ارضا بأرض و بديلا عن بديل
انما يثقلني من فضلکم قيد الجميل
کتبت ليبقي الذکر امم بعدي
فياذا الجلال اغفر لکاتبه السعدي