ز خون رنگين بود چون لاله داماني که من دارم
بود صد پاره هم چون گل گريباني که من دارم
مپرس اي همنشين احوال زار من که چون زلفش، که چون زلفش
پريشان گردي از حال پريشاني که من دارم، که من دارم
ندارد صبح روشن روي خنداني که او دارد، که او دارد
ندارد ابر نيسان چشم گرياني که من دارم، که من دارم
غم عشق تو هر دم آتشي در دل برافروزد
بسوزد خانه را ناخوانده مهماني که من دارم
رهي از موج گيسويي دلم چون اشگ مي ريزد
بمويي بسته امشب رشته جاني رشته جاني که من دارم