بهزاد افسونگر

آن خداوند هنر، و آن نامور استاد رفت
خامه خون گريد، که استاد هنر بهزاد رفت
آنکه نقشي طرفه مي انگيخت چون خرم بهار
همچو گل، از برگ ريزان اجل بر باد رفت
او هنرمندي گرانقدر و قوي بنياد بود
آن هنرمند گرانقدر قوي بنياد رفت
آنکه با دست هنر، نقش صور مي ريخت، مرد
و آنکه لوح ساده را، رنگ بقا مي داد رفت
مردم چشم هنر، از داغ او، در خون نشست
گرچه مردم را، طريق مردمي، از ياد رفت
او، نه تنها گشت پامال حوادث، کز نخست
از جهان سفله، بر آزادگان بيداد رفت
گرچه آن سحرآفرين استاد جادو کلک ما
با دلي شاد آمد و با خاطري ناشاد رفت،
ليک، از رسم و ره آزادگي، رخ برنتافت
اي خوشا آنکس، که آزاد آمد و آزاد رفت
آيت فضل و هنر، بهزاد افسونگر، رهي
رفت و با فقدان او، فضل و هنر بر باد رفت

مهرماه ١٣٤٧