عشق وطن

سيل آشوب، روان گشت به کاشانه ما
سوخت از آتش بيدادگري خانه ما
آه از آن سودپرستان که ز بي انصافي
طلب گنج نمايند ز ويرانه ما
نارفيقان، عوض مزد به ما زجر دهند
گرچه خم گشت ز بار رفقا! شانه ما
دوست خون دل ما خورد به جاي مي ناب
در عوض زهر بلا ريخت به پيمانه ما
در ره عشق وطن از سر و جان خاسته ايم
تا در اين ره چه کند همت مردانه ما
شرف خانه خود گر تو و من حفظ کنيم
نشود خانه بيگانه شرف خانه ما
قد علم کن به سرافرازي و مردي چون شير
ورنه عشرتکده خرس شود لانه ما

١٣٢٤