فتنه آذربايجان

فغان که آتش کين آشيان ما را سوخت
به غير ناله نخيزد نوايي از دهني
گسست رشته پيوند، يار دشمن خوي
شکست حقه الفت، حريف حق شکني
جفاي زاغ و زغن بين که از سياه دلي
به بلبلان نگذارند گوشه چمني
به تيره بختي ما شمع انجمن سوزد
به هرکجا که حريفان کنند انجمني
بناي خانه بيداد واژگون گردد
به دست تير زني يا به آه پيرزني
کسي که بد به وطن گفت بي وطن بادا
که بر وطن نزند طعنه غير بي وطني
اگر ميانه و تبريز و اردبيل افتاد
به دست غير، چو گنجي به دست راهزني
به صبر کوش تو اي دل که حق رها نکند
«چنين عزيز نگيني، به دست اهرمني »

١٣٢٤