عقده دل جز به اشک حسرتم، وا کي شود؟
تا نگريم خون، دلم خالي چو مينا کي شود؟
با لب پيمانه هر شب نو کند پيمان عشق
بوسه اي زان لعل نوشين روزي ما کي شود؟
ناصحم گويد: صبوري پيشه کن در عشق دوست
کز صبوري به شود درد تو اما کي شود؟
با قضاي آسمان تدبير ما بي حاصل است
خس حريف موج طوفان خيز دريا کي شود؟
بند عصيان را ز جان با دست طاعت برگشاي
اين گره گر وا نشد امروز، فردا کي شود؟