ني افسرده اي، هنگام گل رويد ز خاک من
که برخيزد از آن ني، ناله هاي دردناک من
مزار من، اگر فردوس شادي آفرين باشد
بجاي لاله و گل، خار غم رويد ز خاک من
مخند اي صبح بي هنگام، که امشب سازشي دارد
نواي مرغ شب، با خاطر اندوهناک من
نيم چون خاکيان، آلوده گرد کدورت ها
صفاي چشمه مهتاب دارد، جان پاک من
چو دشمن از هلاک من «رهي » خشنود ميگردد
بميرم، تا دلي خشنود گردد از هلاک من