گرچه روزي تيره تر از شام غم باشد مرا
در دل روشن، صفاي صبحدم باشد مرا
زرپرستي خواب راحت را ز نرگس دور کرد
صرف عشرت ميکنم گر يک درم باشد مرا
خواهش دل هرچه کمتر، شادي جان بيشتر
تا دلي بي آرزو باشد، چه غم باشد مرا
در کنار من ز گرمي برکناري، اي دريغ
وصل و هجران و غم و شادي، بهم باشد مرا
در خروش آيم، چو بينم کج نهادي هاي خلق
جويبارم، ناله از هر پيچ و خم باشد مرا
گرچه در کارم چو انجم عقده ها باشد، رهي
چهره بگشاده اي، چون صبحدم باشد مرا