دوش چون نيلوفر از غم پيچ و تابي داشتم
هر نفس چون شمع لرزان، اضطرابي داشتم
اشک سيمينم بدامن بود، بي سيمين تني
چشم بيخوابي، ز چشم نيم خوابي داشتم
سايه اندوه، بر جانم فرو افتاده بود
خاطري همرنگ شب، بي آفتابي داشتم
خانه از سيلاب اشکم همچو دريا بود و من
خوابگه از موج دريا، چون حبابي داشتم
محفلم چون مرغ شب، از ناله دل گرم بود
چون شفق از گريه خونين، شرابي داشتم
شکوه تنها از شب دوشين ندارم، کز نخست
بخت ناساز و دل ناکاميابي داشتم
نيست ما را پاي رفتن از گرانجاني چو کوه
کاش کز فيض اجل، عمر شهابي داشتم
شادي از ماتم سراي خاک ميجستم، رهي
انتظار چشمه نوش، از سرابي داشتم