چو من به عشق گلي، کس به دهر خوار مباد!
به تيره روزي من، کس به روزگار مباد!
ز انتظار گلي، همچو غنچه تنگ دلم
که در بساط جهان، رسم انتظار مباد!
چها کشيد دلم از خلاف وعده او
که کس به وعده خوبان، اميدوار مباد!
ز رنگ و بوي جواني چه حاصلي بي دوست؟
مرا چو نيست گلي همنشين بهار مباد!
اگرچه رفت، غبارم به راه او برباد
ز گرد حادثه، بر دامنش غبار مباد!
دلم ز داغ جدايي، چو شمع ميسوزد
به داغ هجر عزيزان، کسي دچار مباد!
به روزگار نصيب رهي به جز غم نيست
به بي نصيبي ما،کس به روزگار مباد!