امروز و فردا

بلبل آهسته به گل گفت شبي
که مرا از تو تمنائي هست
من به پيوند تو يک راي شدم
گر ترا نيز چنين رائي هست
گفت فردا به گلستان باز آي
تا ببيني چه تماشائي هست
گر که منظور تو زيبائي ماست
هر طرف چهره زيبائي هست
پا بهرجا که نهي برگ گلي است
همه جا شاهد رعنائي هست
باغبانان همگي بيدارند
چمن و جوي مصفائي هست
قدح از لاله بگيرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائي هست
نه ز مرغان چمن گمشده ايست
نه ز زاغ و زغن آوائي هست
نه ز گلچين حوادث خبري است
نه به گلشن اثر پائي هست
هيچکس را سر بدخوئي نيست
همه را ميل مدارائي هست
گفت رازي که نهان است ببين
اگرت ديده بينائي هست
هم از امروز سخن بايد گفت
که خبر داشت که فردائي هست