نگه از مستي چشم تو با ساغر کند بازي
حيا از رنگ تمکين تو با گوهر کند بازي
اگر بيند هجوم خط بدور شکر لعلش
زحسرت مور جوهر دردم خنجر کند بازي
بدوران تو گردون مهره سياره ميچيند
بفرما چشم فتان را که تا ابتر کند بازي
ببزم بيقراري مشرب عيش شرر دارم
من و اشکي که چون اطفال با اخگر کند بازي
اگر تحرير خط دلفريبش سر کنم (بيدل)
زبان کلک خشک من بمشک تر کند بازي