شماره ٣١٤: گر همه رفتي چو ماه از چرخ برتر سجده ئي

گر همه رفتي چو ماه از چرخ برتر سجده ئي
تا زپيشاني اثر داري بران در سجده ئي
بندگي را در عدم هم چاره نتوان يافتن
خاک اگرگشتي همان از پاي تا سر سجده ئي
لوح اظهار اينقدر تهمت نقوش عاجزيست
اي همه معني بجرم خط مستر سجده ئي
دام تکليف نياز تست هر جا منزليست
يعني از دير و حرم تا کوي دلبر سجده ئي
تا نگردد جبهه فرش آشيان نيستي
چون نماز غافلان سيلي خور هر سجده ئي
ناله داري سرکشي کن از طلسم خود برا
اي نمازت ننگ غفلت بر مکرر سجده ئي
خاک گرديدي و از وضعت پريشاني نرفت
جمع شو از آب گرديدن که ابتر سجده ئي
در ضعيفي رشته ساز رعونت بيصداست
از رگ گردن غباري نيست تا در سجده ئي
اوج عزت زير دست پايه عجز است و بس
سرنوشت جبهه نيکان شدي گر سجده ئي
بي نيازيها جبين ميمالد اينجا بر زمين
اي زخود غافل نگاهي تا چه جوهر سجده ئي
هم زوضع اشک خود (بيدل) غبار خويش گير
کز گريبان تا برون آورده ئي سر سجده ئي