شماره ٢٧٤: زاستغنا نگشتي مايل فرياد قرباني

زاستغنا نگشتي مايل فرياد قرباني
زبانها داشت تا مژگان مبارک باد قرباني
مراد کشتگان هم از تو آسان برنمي آيد
بياد عيد تا آيد بيادت ياد قرباني
تحير انتقام يک جهان وحشت کشيد از من
ندارد حاجت دامي دگر صياد قرباني
زحيرت پا زدم نقش نگارستان امکانرا
بمژگانم بنازد خامه بهزاد قرباني
هنوز از چشم حيرانم سفيدي ميکند طوفان
کف از جوش تسلي ميکشد بنياد قرباني
تحير نسخه ها شسته است در چشم سفيد من
همين يک صفحه دارد جزو استعداد قرباني
سواد حيرتي روشن کند از مشق تسليمم
نشست سجده طرزي دارد از استاد قرباني
چه دير و کعبه هر جا ميروم خوني بحل دارم
مروت خاک شد تا کرد عشق ايجاد قرباني
کسي از عهده ديدار قاتل برنمي آيد
کبابم از نگاه هر چه باداباد قرباني
زچشم بي نگه اجزاي هستي مهر کن (بيدل)
ندارد انتخاب ما بغير از صاد قرباني