درين مکتب که با آن طفل بازيگر کند بازي
که از علم آنچه تعليمش کني از برکند بازي
بقانون ادب سازان بزم دل چه پردازد
هوس مستي که جاي باده در ساغر کند بازي
نشاط طبع در ترک تکلف بيش ميباشد
بخاک از فرش زرين طفل رنگين تر کند بازي
اسير چرخم و شد عمرها کز شوق ميخواهم
سپندم يک طپش بيرون اين مجمر کند بازي
نميدانم چه پردازد هوس در خانه گردون
مگر با گردگاني چند ازين اختر کندبازي
بغير از سوختن چيزي ندارد فرصت کارت
شرر اول بدود آخر بخاکستر کند بازي
بخاک از لهو مفگن جوهر پرداز همت را
کبوتر مايل پستيست هر گه سر کند بازي
بد و نيک جهان رقاص وهم هستي است اما
کجا رندي کزين بازيچه بيرونتر کند بازي
نگه گر نيستي اشکي شو و از خويش بيرون آ
چو مژگان چند پروازت ببال و پر کند بازي
قد پيري نمودار است طفلي تا بکي (بيدل)
کچه در خاک پنهان کن مبادت تر کند بازي