گر دهد رنگ تماشاي تو پرواز نگاه
خيل طاوس توان ريخت زپرواز نگاه
قيد يک حلقه زنجير خياليست محال
ديده تا چند کند منع جنون تازنگاه
عمرها شد که بآن جلوه مقابل شده ام
ميرسد بر من حيران چقدر ناز نگاه
حيرت آينه ام مهر نبوت دارد
تاب ديدار تو بس شاهد اعجاز نگاه
دورباش عجبي داشت شکوه حيرت
دل هم آگاه نشد از چمن راز نگاه
آشيان ميشود از وحشت شوقم پر و بال
مژه خميازه کش است از پي پرواز نگاه
در نهان خانه دل مژده ديداري هست
ميکشد گوش من از آينه آواز نگاه
شوق بيتاب نسيم چه بهارست امروز
ميکشم بوي گل از شوخي انداز نگاه
راز مخموري ديدار نهان نتوان داشت
صد زبان در مژه دارد لب غماز نگاه
چون شرر چشم بذوق چه گشايم (بيدل)
من که انجام نفس دارم و آغاز نگاه