ياد ابروي کجي زد بدل ما ناخن
موج شد بهر جگر کاوي دريا ناخن
سعي تردستي منعم چقدر پرزور است
ميشگافد جگر سنگ دراين جا ناخن
غنچه ئي نيست که اوراق گلش در بر نيست
هر گره راست بصد رنگ مهيا ناخن
صورت قد دو تا حل معماي فناست
عقده باز است کنون کرده ام انشا ناخن
بي تميزان همه جا قابل بيرون دراند
برکنار است زهنگامه اعضا ناخن
خودسريها چقدر هرزه تلاش است اينجا
ميرود رو بهوا با سر بي پا ناخن
بي حسي بسکه درين شوره زمين کاشته اند
موي و دندان دمد از پيکر ما يا ناخن
خلق بيکار زبس شيفته سرخاريست
همچو انگشت نشاندست بسرها ناخن
گره رشته دگر عقده معني دگر است
چه خيال است کند حل معما ناخن
موج اين بحر فرومانده وضع گهر است
نيست دل بسته کاري که کند واناخن
غافل از نشو نمانيست کمين آفات
سر بريدن نکند قطع وفا با ناخن
جوهر کارگشائي علم احسان هاست
ميکند دست بلند از همه بالا ناخن
(بيدل) از دولت دو نان بتغافل بگذر
هيچ نگشايد اگر سر کشد از پا ناخن