ما و نگاه شرمگين از تگ و تاز دوختن
آبله سا بپاي عجز چشم نياز دوختن
ضبط نفس زکف مده فرصت چاره نازکست
غنچه قبا بخاک داد در غم باز دوختن
عشق جنون ترانه است ناله نفس بهانه است
بي لب بسته مشکل است پرده راز دوختن
شهرت خود نمائيت رونق شرم ميبرد
پرده دير نگهت جامه ساز دوختن
در همه حال نيستي است چاره گر شکست دل
قابل زخم شيشه نيست غير گداز دوختن
گرد تردد حدوث بخيه بروي ما فگند
خرقه دريد پرده شرم مجاز دوختن
گرمژه بسته ئي زخلق هر دو جهان شکار تست
قوت بال ميدهد ديده باز دوختن
عمر بتاب و تب گذشت محرم عافيت نگشت
رشته سعي نارسا کرد دراز دوختن
عجز نفس حباب را کرد بخامشي گرو
رشته کجاست تا توان نغمه ساز دوختن
(بيدل) ازين دروزه عمر ننگ بقاي کس مباد
دل پي حرص باختن چشم به آز دوختن