شماره ٥٧: گر زبزم آن بت ساقي لقب آيد بيرون

گر زبزم آن بت ساقي لقب آيد بيرون
شيشه ها جام بکف تا حلب آيد بيرون
تا بجشمش نگرم ديده شود ساغر مي
چون برم نام لبش گل زلب آيد بيرون
گر زند بال هوا داري مست نگهش
تا ابد مروحه برگ عنب آيد بيرون
ننگ غيرتکده عشق بعرض آمده ايم
همچو تبخال که از جوش تب آيد بيرون
پرده نامه سياهان ندرد رحمت عام
حيف کز خامه خورشيد شب آيد بيرون
جستن از وسوسه شير و پلنگ آنهمه نيست
مرد بايد که زچنگ غضب آيد بيرون
لب ما پرده در راز تمنا نشود
ناله هر چند گريبان طلب آيد بيرون
گام اول چو شرر پا نخورد ممکن نيست
هر که يکباره زوضع ادب آيد بيرون
سنگسار هوس نقش نگين نتوان شد
کاش نامم زجهان نسب آيد بيرون
آه ازان سرکه درين غمکده يأس چو صبح
از گريبان بهواي طرب آيد بيرون
نقطه واري زحيا مهر بلب زن (بيدل)
تا کلامت همه جا منتخب آيد بيرون