شماره ٢٨: سوخته لاله زار من رفته گل از کنار من

سوخته لاله زار من رفته گل از کنار من
بيتو نه رنگم و نه بو اي قدمت بهار من
دوش نسيم مژده ئي گل بسر اميد زد
کز ره دور ميرسد سرو چمن سوار من
گر بتبسمي رسد صبح بهار وعده ات
آينه موج گل زند تا ابد از غبار من
گر همه زخم خورده ام گل زکف تو برده ام
باغ حناست هر کجا خون چکد از شکار من
فرصت ديگرم کجاست تا کنم آرزوي وصل
راه عدم سپيد کرد شش جهت انتظار من
عکس تحير آب رنگ منفعل است از آينه
گرد نفس نميکند هستي من زعار من
آه سپند حسرتم گرمي مجمري نديد
سوختنم همان بجاست ناله نکرد کار من
کاش بوامي از عرق حق وفا ادا شود
نم نگذاشت در جبين گريه شرمسار من
خاک طپيدنم که برد گرد مرا بکوي تو
بنده حيرتم که کرد آينه ات دچار من
ظاهر و باطن دگر نيست بساز اين نشاط
تا من و تو اثر نواست نغمه توست تار من
گربه سپهرم التجاست ورمه و مهرم آشناست
(بيدل) بيکس توام غير تو کيست يار من